خانه تکانی وداستان سیمرغ
بسم الله الرحمن الرحیم
«وقدنغضناهاعن الجسم...»کلمۀ«نغض»یعنی فرش تکانی.این عبارت درنمط نهم هم آمده.آن جا می فرمایند:انسان بایدخودراخانه تکانی کند.آن کسی که می خواهددرحریم قدس الهی قدم بگذاردوآشنایی پیداکند،بایدخودشرانغضکند.خودش رابتکاند،تاگردوغباروتعلقات مادی هست درآن جا بار ندارد؛راه ندارد،تانغض نشده نمی شود.داستان سفرانسان وسیرالی الله درکتاب منطق الطیرعطارخیلی شیرین آمده است که هدهد(شانه به سر)آمدپیش پرندگان گفت این طورکه شماخوکرده ایددرست نیست.ما برای این چیزهانیستیم.ماسیمرغی داریم که بزرگ ماست.رب وآقای ماست وهمۀ ماتحت عنایت وتوجّه اوهستیم.بسیارازسیمرغ تعریف کردوگفت تمام کمالاتی که ماداریم ازاوست ومابایدبکوشیم وبه اوبرسیم تاکمالاتی پیداکنیم.
جناب هدهدپیغمبراست وحرف که پیش آوردآنهااعتراض کردند.کلاغ گفت که بهترازاین قاذورات که من می خورم چیزی پیدانمی شودوتومی خواهی مراازاین قاذورات بازداری.
بعدازآن زغن آمدوگفت:ازاین کثافاتی که من می خورم بهترنیست.بعدمرغابی گفت:ازاین لجنی که من می خورم بهترنیست.جناب ههبرای هریک قصه ای آورده که باقصه هاآنهاراآگاه کندوبه راه بکشاند.جغدآمدوگفت:مگردرنظام هستی جائی بهترازاین خرابه پیدامی شودکه من ازخرابه دست بکشم.همین طوردیگران اعتراض کردندوبااین اعتراضات می خواهدطباع مردم رابیان کندکه مردم طباعشان اینگونه است وهرکسی باچیزی خوکرده است.
خوب،داستان شیرینی است.هدهدکه آخوندآنهابودباقصه وحرف عده ای راشکارکردوعده ای هم گفتندکه تومجنون وساحری.این دسته که همراه هدهد شدندبه راه افتادندکه بروندنزدسیمرغ.درراه به یک گردنه رسیدندوچه گردنه ای سختی،وهمه اعتراض کردندکه نمی شودازاین گردنه بالارفت واعتراض،همگانی شد.هدهدگفت می شودبالارفت.این چه گردنه ای است؟گردنه همت،گردنه صبروعزم وارادت است،بایدهمت داشت.باحلواحلواگفتن دهن شیرین نمی شود.عزم وارادت وهمت می خواهد.عده ای اباکردندگفتند:مانمی توانیم وبرگشتند.یکی یکی گردنه هارابیان می کندودرهرگردنه چندنفری ایستادندوازادامه راه امتناع ورزیدند.عده ای هم همراه شدندوازگردنه ها عبورکردند.
تاازاین مراحل ومنازل گذشتند،آخرکه شدهدهدنگاه کرددیدکه بیست ونه مرغ بیشترنیست،باخودش که جناب آخوندباشدسی مرغ بودند.مابقی درگردنه هاماندندوازامتحانات درست به درنیامدند.رفتندکه خدمت سیمرغ برسند.
سیمرغ جبرئیل خودش رافرستادتااینهاراامتحان کندکه باردارندیانه.جبرئیل آمدوگفت:شمااین همه گردنه آمدیدولی گردوغباردارید.شماخودتان را«نغض»نکرده اید.هنوزتعلّقات هست،هنوزدردل محبت غیراست،آنهارابایدبرطرف کنید.این جاجای رنگ نیست.
غلام همت آنم که زیرچرخ کبود       زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاداست
گفت شمارنگ داریدومدتی آنهاراآن جانگه داشت تاریاضت هایی کشیدند.دیدندکه این رنگهاازآنهاگرفته شد.جبرئیل آمدونگاه کرددیدکه نه خیلی خوب،خیلی شیرین؛اجازه دادکه به حضورسیمرغ برسند.وقتی که به حضورسیمرغ رسیدند،دیدندسی مرغ،سیمرغ است؛خودشان بودند.غرض ازبیان این داستان که باید «نغض»کرد،خانه تکانی کرد.انسان بعدازآن که خودش رامی شناسدوهرچه جزء انسانیت است،چنانچه مرحوم آخونددراسفارمی فرماید:موت انقطاع انسان است ازغیرخودش.این موت که انقطاع است،بعدازاین که برزخهارابگذرانندتعلقات زدوده می شودوازغیرخودش جدامی شودآنگاه «نقض»شده،همچون فرش تکانی.
من به سرمنزل مقصودبه خودبردم به راه     قطع این مرحله بامرغ سلیمان کردم.
مـــــــــــــــــــــــــــــــــــشکات ولایت  http://www.meshkatehvelayat.com

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: